جدول جو
جدول جو

معنی فاسد گردانیدن - جستجوی لغت در جدول جو

فاسد گردانیدن(دَرْ شُ دَ)
فاسد ساختن. فاسد کردن. گندانیدن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ هََ شِ کَ تَ)
برتری دادن. رجوع به فاضل شود، دانشمند گردانیدن. تعلیم دادن. رجوع به فضل و فاضل شود
لغت نامه دهخدا
(دُ فِ رِ دَ)
رجوع به فارغ ساختن و فارغ کردن و فارغ شود
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ دَ)
مستقیم کردن. استقامت بخشیدن. از کجی و انحناء بدر آوردن. اتراص، تتریص، محکم و راست گردانیدن. (منتهی الارب). تسدید، راست گردانیدن. (از آنندراج). تقویم، راست گردانیدن. (منتهی الارب) ، درست گردانیدن. تحقق بخشیدن. به انجام رساندن. تصدیق، راست گردانیدن. (آنندراج).
- راست گردانیدن سوگند، وفا کردن به آن. عمل کردن بسوگند. ابرار، راست گردانیدن سوگند: ابرالیمین، راست گردانید سوگند را. (منتهی الارب) : یکی از بنی اسرائیل سوگند خورده بود که ریش فرعون را شکال بند اسب گرداند آنروز سوگند خود را راست گردانید. (قصص الانبیاء ص 109)
لغت نامه دهخدا
(خِ مَ گُ دَ)
شاد ساختن. امراح. اطراب
لغت نامه دهخدا
(دَ هََ اَ کَ دَ)
آشکار ساختن. (یادداشت بخط مؤلف) : و تو را مقرر است که فاش گردانیدن این حدیث از جهت من ناممکن است. (کلیله و دمنه). فاش کردن. رجوع به فاش و فاش کردن شود
لغت نامه دهخدا